به نام آفریدگار مهر
آقا اجازه!
یادداشت های یک دانشجو!
شده تا حالا از چیزی بدتان بیاید،آنقدر که بخواهید یک جوری از جلو چشمتان دورش کنید؟ مخصوصا که حق هم داشته باشید که از آن چیز بدتان بیاید ؟!
-من بدم می آید!!از این که سر کلاس به بغل دستی ام نگاه کنم تا بپرسم»جمله آخر استاد چه بود«و ببینم به جای تخته به دختر جلویی نگاه می کند .
-من بدم می آید!! از این که دوستم موقع جزوه گرفتن از دختر همکلاسیمان به جای آنکه نگاهش به جزوه باشد ،به ناخن های نارنجی رنگش نگاه میکند!!
-من بدم می آید !!هر وقت به بوفه می روم باید از جلو دانشجویانی رد بشوم که بدون هیچ خجالتی د ر مورد مش موی دختر همکلاسیشان صحبت میکنند !!
- من بدم می آید!!از این که وقتی از دوستم می پرسم، می داند کدامیک از دختر ها جزوه تمیز و کافی دارد ؟ بگوید همانکه ماتیک مسی می زند وپشت چشمش را آبی می کند.
-من بدم می آید !! از این که ساعت هفت صبح با یکی از دختر های همکلاسم همزمان از مترو پیاده می شویم اما همیشه دیرتر از من به کلاس می رسد، چون اول می رود دستشویی های ساختمان ابن سینا وبعد با صورت رنگی تری به کلاس می آید!!
- من بدم می آید !!از این که یکی از دختر های هم دوره ما که آنقدر ساده بود،حالا مثل عروسها خودش را درست می کند. از این یکی برای این بدم می آید که نمی فهمم در دانشگاه ما چی به آدمها یاد می دهند که اینجورتغییر میکنند . دانشگاه جای درس خواندن است. برای درس خواندن هم مهم نیست چه ریخت وقیا فه وتیپی داشته باشی، چه برسد که این قدر سقوط کنی ؟ !
استاد... چند روز پیش وقتی کلاس تمام شد گفت معایب مانتوی تنگ از مزایایش بیشتر است. می خواستم حالا که استاد بحثش را مطرح کرده بروم ازآن دختری که مانتوش آنقدر تنگ است که هر لحظه فکر می کنی الان یا نفسش بند میآیدیادکمهاش می پرد هوا، بپرسم لطف آنکه بدنش را برای این همه چشم دراین لوله بخاری قاب گرفته است چیست؟
اما نرفتم ، چون دوست نداشتم کسی مرا در کنار او ببیند!
می دانید؟ من همیشه فکر میکردم فرق آدم از روزی که پا به دانشگاه آن هم شریفش میگذارد تا روزی که از آن خارج شود فقط در سطح معلومات وفرهنگ وشعورش است .آن هم در جهت صعودش.ولی حالا هر چه می خواهم برهنگی را در یکی از این هاجا بدهم نمی توا نم!
- من بدم می آید!! از این که دانشگاه به جای آنکه چیزی به آدم بدهد ،چیزی ازش بگیرد . آن هم چیزهای نا یاب وبا ارزشی مثل حیا از دخترها وغیرت از پسرها!!
من خیلی بدم می آید،آنقدر که می خواهم همه این چیزها را از جلو چشمم دور کنم